مجیستریوم کلید برنزی

سلام. کتاب مجیستریوم کلید برنزی، جلد سوم مجموعه مجیستریومه که بعد دو جلد معمولی رو به بالا، غوغایی به پا کرد که این مجموعه رو خیلی بیشتر برام باارزش کرد. کشمکش های معمول، به علاوه طنز بیشتر، یا یکمی هم شاید، دراما و اشک؟! خلاصه که قراره درباره یه ترکیب محشر صحبت کنیم! ( نشر مترجم : ویدا و پرتقال )

خلاصه داستان مجیستریوم کلید برنزی

اخر جلد قبل، وقتی کال و الستر و بقیه با سر کنستانتین، سالها شناخته شده با لقب دشمن مرگ و دلیل مرگ و ترس خیلیها، پیش انجمن حاضر شدن، اعضای مجیستریوم تنها چیزی که میتونستن خطابشون کنن قهرمان بود!

نه تنها این، بلکه حالا کال هم یه ماکاره! دوتا ماکار، دوتا دوست، دوتا برادر، دوتا وزنه تعادل، اوضاع قشنگ تر از این نمیشه، مگه نه ؟؟

تابستون منتهی به سال سوم، قراره با یه مراسم به افتخار همه این بچه ها به اتمام برسه. درسته هنوز جنگ با استاد جوزف تموم نشده، ولی مرگ کنستانتین نیاز به جشن گرفتن داره، علاوه بر پاک کردن اسمشون برای همکاری با استاد جوزف!

اما وقتی این به اصطلاح جشن، تبدیل به هرچی میشه جز دورهمی ای برای خوشگذروندن، اساتید مجیستریوم و اعضای انجمن مطمئن میشن یه جاسوس توی مدرسه است. جاسوسی که تارگتش مکررا کال عه و به نظر میرسه واقعا علاوه بر کاربلد بودن، شناخت خیلی خوبی از همه چیز و همه کس داره!

سوالی که هست اینه که اگه این جاسوس از طرف استاد جوزفه و کال رو میخواد از بین ببره چون یه ماکاره، پس چرا کاری به ارون نداره؟ با اینکه اون مدت بیشتری ماکار بوده، مهارتش بیشتره و خطر بیشتری هم به حساب میاد. سوالی که جوابش رو گروه چهارنفره کال، ارون، تامارا و جسپر میدونن و به هیچ عنوان نباید بذارن درز کنه.

حالا این چهار کله پوک باید سعی کنن جاسوسو پیدا کنن، کال رو زنده نگه دارن، و رازشون رو هم حفظ کنن. اهدافی که رسیدن بهشون، ممکنه بیشتر از چیزی که باید هزینه رو دستشون بذاره …

مجیستریوم کلید برنزی
مجیستریوم کلید برنزی

قبل هرچی سانسورای احتمالی رو بگم برای کسایی که میخوان بدونن : من نمیدونم چقدر از قضیه سانسور شده، ولی از اواسط کتاب جسپر و سلیا رفتن تو رابطه و قرار میذاشتن، کیس نداشتیم و فقط صحنه های چندش از از نگاه ها عاشقانه و قلب حبابی بود 😂 دیگه فک نکنم چیز سانسوری ای بوده باشه، باز شک و شبه ای بود بپرسید.

من تا به حال، فقط برای مرگ ۳ نفر در کتابها گریه کردم، که ارون حالا یکی از اوناس :)))) اولش ک تو شوک بودم، اینقدر شوکه و ناراحت و عصبانی بودم ک به هیچ عنوان گریه ام نمیومد ( البته شاید به اینکه داشتم توی مترو اون بخشو میخوندم هم ربط داشت … ) و بعد یه مدت، تازه فهمیدم قضیه از چه قراره … و تازه از اونجا به بعد اسمش میومد من از اعماق دل اشک میریختم ‌‌

مجیستریوم کلید برنزی زبان اصلی
مجیستریوم کلید برنزی زبان اصلی

تمام چیزی که میدونم اینه که، حس میکنم تا به حال هیچکس رو مثل ارون و کال دوست نداشتم. منظورم اینه که، اگه خیلی وقت باشه منو بشناسید، میدونید من زیاد از الفاظ دخترم/پسرم برای شخصیت های مورد علاقه ام استفاده میکنم. ولی این دوتا، یجوری در قلب من جا کردن، که هروقت اسمشون بیاد قراره ناخوداگاه لبخند بزنم :))) اصن، اولا اینکه هرچی از کیوتی کال بگم واقعا مطلب ادا نمیشه، دوما اینکه، همونطور که قبلا هم اشاره کردم و داره تکرار مکررات میشه، این دوتا باید تا اخرش باهم باشن. کال هرگز دوستی به خوبی ارون نخواهد داشت و برعکسش هم صادقه. تامارا، سلیا، جسپر، هرکی دیگه، اینا همه شون بازیکنای فرعی ان.

اعتراف میکنم که یجورایی قضیه الکس برام اسپویل شد، و من از یجایی به بعد همش بهش مشکوک بودم، ولی تا قبلش اصلاااا حدس نمیزدم جاسوس باشه.واقعا متاسفم، پسری به اون جذابی ( حالا جوری ک میگفتن!) و آقایی، حیف بود اینقد پست فطرت باشه. و میدونید منو یاد کی انداخت؟! آفرین، جاشوا از اس اس. حیف … این همه چیزیه ک دارم برای گفتن.

اونجایی که گوندا اومد تو اتاقشون، و قبلش که گفت میشه اتاق جدیدتون رو‌نشونم بدید؟، من شک‌ کردم نکنه اینه جاسوس، چون خب، خیلی مشکوک بود. نمیتونی چندش بازی های سلیا و‌جسپر رو تحمل کنی؟ برو‌ تو اتاقت. اصن نمیفهمم. متوجهم ک میتونه رو اعصاب و چندش باشه، ولی همیشه راهی برای فرار هست.

شخصیتای اصلی، معمولا قهرمان داستانن. ولی کال هیچوقت قهرمان داستان‌نبود‌. همیشه موضوع اصلی ارون بود. و میدونید، برای یکبار هم که شده، خوب بود داستان از سمت بد روایت شه، هرچند که کال هیچوقت ساید بد نبود، کال فقط، کال بود. همیشه خدا، فقط خودش بود. و خودش، کاملا ساده و بری از هرگونه سو‌گیری بود. هرکاری به نظرش در لحظه درست می اومد انجام میداد، و من چقدر این پسر رو دوست داشتم و دارم و درک میکردم و خواهم کرد.

منظورم اینه که، این حس بیرون از بازی قهرمانانه بودن، این قهرمان نبودنه، کاملا خوب و پرفکت نبودنه، چقدر اشناست، نیست؟؟

استاد روفوس. بمیرم براش. دوتا ماکار، دوتا کنستانتین، این مرد چه شانسی داره :)))) و اون عوضی ای ک منتظر بود کال اقرار کنه کنستانتینه تا بهش دست بند بزنه، لعنتی صب‌ کن حرف از دهنش دراد حداقل :))) برو خداروشکر کن دستم بهت نمیرسه :))) وای از همه استادای مجیس و خود مجیس و دانش اموزای مجیس، به جز همین گروه کوچک که کال هم دوستشون داره، بدم میاد! یجورایی، الان دارم الستر رو هم درک میکنم …

کال یه مادر برای خودش پیدا کرده. خوش بحالش و تبریک بهش از همین تریبون 😂 تنها چیزی ک اجازه داد همه چپتر اخرو گریه نکنم همین بود، پشم برام نمونده بود و اینجوری بودم ک، مادر میخواد چیکار وقتی بهترین دوستش، برادرش، تعادلش، هرچی میخواید اسمشو بذارید مرده! و شاید، واقعا برای اولین بار، کنستانتین رو درک کردم. مرگ ارون هرچقدر برای کال دردناک بود، نمیگم بیشتر، ولی انصافا همونقدر هم برای من وحشتناک بود. به شدت میخواستم خودم یکاری کنم به زندگی برگرده. حتما کنستانتین هم همینطور بوده دیگه، نه؟؟

یادم نیس کجای داستان، ولی یجا این وسط مسطا، من حدس زدم اناستازیا مامان کنستانتین بوده باشه. الان دیدم تو نوت های گوشیم نوشتم 😂 از همونجایی که عکسشونو داشت، رمز اون دستگاهه جریکو بود و حرفایی ک درباره پسرا زد حدس زدم

من هی میخوام درباره این پسرا حرف‌ نزنم، به باقی بپردازم، نمیشه :)) کال چجوری اون یه هفته رو توی اون زندانه به سر برد؟؟ من بودم دیوونه میشدم، و واقعا اگه جاش بودم خودکشی میکردم. بدون شک. بدون لحظه ای فکر یا هرچی. مجیستریوم و همه دنیا میتونن برن به درک تاجایی که به من مربوطه. خیلی دیدگاه خودبینانه ایه، ولی خب، حتما دلیلی داشته من کال نیستم 🙂

مجیستریوم کلید برنزی نشر ویدا
مجیستریوم کلید برنزی نشر ویدا

کال پسر منه، و حماقتش رو‌ از خودم به ارث برده😂 بنده کاملا در این زمینه تقصیرات رو‌میپذیرم. داره تمام دلیلایی که به جاسوس بودن الکس اشاره میکنن لیست میکنه، ولی یه دقیقه دست ارون رو نمیگیره بکشونه یه کناری بگه حاجی این یارو جاسوسه بیا با هرج و‌مرج نیستش کنیم. چقد خری تو پسرم. قربون هوش سرشارت برم من. که تونستی این نکات رو کنار هم بذاری و جاسوسو بیابی، حتی دیر، حتی اگه نتونستی درست در مقابل قضیه رفتار کنی. من سرشار از افتخارم :’)))))))))

کتابایی که درباره مرگ، شکست مرگ، مرده ها، و این موارد هستن، به شدت جذاب دارن از آب درمیان! منظورم اینه که، داس مرگ ک خدا بود. اینم از مجیستریوم، که واقعا جاهایی که به مرگ و مردن میرسه خیلی عظیم میشه. یا حداقل من باهاشون خیلی حال کردم. اونجایی که با جنیفر صحبت کردن، بیشتر از هرکس من تامارا رو درک کردم و شاید برای اولین بار دلم براش سوخت😂 که نمیتونست همچین‌ چیزیو ببینه. اونجایی هم که کال باعث شد این هرج و مرج زده شه …

من نمیدونم چجوری الما از این اتفاق رسید به اینکه کال، کنستانتینه. منظورم اینه ک خب ما دیدیم کاملا اتفاقی رخ داد همه چی، و بعد برگشته میگه یه تیکه از هرج و مرج رو کَند! گذاشت تو ذهن جنیفر! چرا زر میزنی خب! اتفاق بود، رخ داد. چه ربطی داره اصن. همونطور ک کال گفت، شاید اولین بار برای کنستانتین هم همینجوری شده بوده باشه. وای خدایا چقد فشار خوردم.

هوک! این فرشته اسمونی، این عزیز دل، اصن من چقد دوست دارم این بچه رو اخه. بعد همه میگن هوک پیش کاله بخاطر اینکه کنستانتینه:/ ایا خرید؟؟ ایا احمق هستید؟؟ ایا نمیبینید این رابطه به شدت نزدیکی که بین کال و هوک هست و خیییییلی فراتر از رابطه کنستانتین و یکی از هرج و مرج زده هاشه؟؟؟ بخدا اینقد فشاری میشم اینجوری درباره هوک‌و کال حرف میزنن، اونقدری که درم میخواست برم سر الما رو بکنم زیر اب، تا قبلش ازش بدم نمیومدها ولی این حرفاش به شدت زشت بود. وای خدایا هوک خیلی دوست داشتنیه. واقعا نمیتونمش.

برگردیم به کال ( انگار تمام مدت درباره اون حرف نمیزدم 😂 اینقد نوشتم کال انگشتام به طور خودکار کال مینویسن 😂) با اینکه قضیه ازمونه که یه هزارتوی اتشی بود، داشت به یه فاجعه ختم میشد ( و بازهم با نقش افرینی ارون در نقش قهرمان ) ولی واقعا شگفت انگیز بود و من افتخاری شدم. خیلی کار خفنی کرد، حق هم داشت، و اره، به نظرم تقصیر الکس بود که کال اب نداشت. ای الکس … دلم میخواد فوش زشت بدم.

بحث الکس شد، بذارید یکم هم انتقاد کنم : اون تیکه های بدجنس بودنش خیییییلی کلیشه ای بود🫤🙄 ینی اگه کال و ارون رو اینقد دوس نداشتم و اینقد نگرانشون نبودم، رسما هیچیم نمیشد در کل چپتر. یکم ناامید شدم، البته نمیدونم ایا میشد بهتر از این دراد قضیه یا نه، ولی خب من راضی نبودم. واقعا تکراری و مسخره بود.

حالا اینا به کنار، الکس چطور تونست جنیفر رو بکشه! اون دختر بلوند خوشگله کی بود ک جنی گفت نامه رو به کال داده ؟؟ چجوری بعد از کشتنش، داشت کیمیا رو اروم میکرد؟؟ چقدر قراره کیمیا ازش بدش بیاد؟؟ نیاز دارم این تیکه ها بهم توضیح داده شه چون صحنه هایی که من کنارهم میذارم خیلی دارک و ترسناکن!

یه مورد دیگه: کال هروقت از هرج و مرج استفاده میکرد و از کنترلش خارج میشد، طبق گفته خودش، تاریکی هایی در ذهنش پدید میومد. داشتم فک میکردم، اگه این قضیه خیلی جلو بره، ممکنه واقعا به کنستانتین تبدیل شه؟ یا بدتر، یه المنتال هرج و مرج؟؟

اول متن رو با گریه شروع کردم، با خنده تمومش کنم : توصیه های عاشقانه جسپر معرکه بودن! اینقدرررر من اونجاش خندیدم، که خانواده ام چپ چپ نگام میکردن😂 راه میرفتم، قیافه جسپر که سعی میکرد هات و جذاب باشه میومد جلو چشمم 😂 نمیدونم چرا شبیه جاستین بیبر تصورش میکنم😂 ینی، طبیعتا جوونی هاش دیگه، ده، یازده سال پیش ک مدل موی جاستین بیبری مد شده بود ( موهاشون میومد رو پیشونیشون 😂)

پی نوشت :

لینک دانلود پی دی اف زبان اصلی : مجیستریوم کلید برنزی

سوال : اگه میتونستید توی یکی از پنج ها شاخه جادو برای همیشه کار کنید ( با فرض اینکه بلعیده نمیشید ) کدومو انتخاب میکردید ؟؟ چرا ؟؟

10 دیدگاه دربارهٔ «مجیستریوم کلید برنزی»

  1. حقیقتا من آخر جلد ۳ خیلی سورپرایز شدم
    یعنی اصلا انتظار نداشتم یکی از شخصیت های اصلی مجموعه بمیره
    انصافا هیچ شخصیت کتابی رو اندازه کال درک نکردم
    چقدر این بشر مووده
    و اینکه از اول جلد چهار تا آخرش احتمالا به الکس فحش زشت میدی :))))))

    1. negar

      همیییییینننن! تو پست قبل هم گفتم، فک میکردم تامارا بمیره، ک یکی از بچه ها تو کامنتا مرگ ارون رو یجورایی برام اسپویل کرد. انتظارشو داشتم ولی خب،
      فعلا ک اصن ناامیدم کرده

  2. Ava .G

    من تا كال اون عكسرو پيدا كرد فهميدن كه اون مامان كنستانتين بوده و خيلى جلوى خودم رو گرفتم كه فقط جيغ نزنم 😂😅
    ولى من واقعا به الكس شك نكردم تا اون موقع كه الكس با الما و اناستازيا بود
    يعنى اين شكلى بودم كه خيلى خب الان چيشدددددد😬🤯

  3. وای یعنی نود درصد ریکشن هات دقیقا عین منهه وقتی میخوندمش😂 و واقعا هم هنوزم ک هنوزه قضیه اون دختر بلونده واسم حل نشده😐کی بودی احد؟ بشر؟ اونجاهایی هم ک گفتی سانسور نبود و من پشمانم ریخته بود ک ایول پرتقال😂

  4. Mahđi .

    اول : بسیار مود >>>>>>😂.
    بعدش با اقتدار میتونم بگم کال – هوک – آرون -جاسپر-الکس
    به ترتیب خیلی حال کردم -البته جاسپر وقت هایی که با کال کل کل میکرد خیلی خوب بود –
    *من چرا از تامارا و سلیا اصلا خوشم نمیومد نمیدونم چرا ولی همیشه اضافه بود برام شخصیت اخ بود 🛃
    *(واقعا متاسفم، پسری به اون جذابی ( حالا جوری ک میگفتن!) و آقایی، حیف بود اینقد پست فطرت باشه. و میدونید منو یاد کی انداخت؟! آفرین، جاشوا از اس اس. حیف … ) و منی که تو اس اس از جاشوا بیشتر از بقیه خوشم میومد😂🔪
    *و هیچی دیگه دمت گرم از اینکه مقاله رو گذاشتی و من مداریم شروع شده نمیتونم این کتاب جدیده رو بخونم🥲

  5. به نظرم مجیستریوم تا جلد سه خیلی خوب بود. مخصوصا جلدای دو و سه واقعا هر چقدر جلوتر میری داستان هی جالب تر میشه. بعد یکهو سر جلد چهار افت میکنه و جلد پنج که اصلا هیچی. من فقط خوندمش که ببینم تهش چی میشه.
    و اینکه من خیلی وقت پیش خوندنش و هی داشتم فکر میکردم خدایا اینایی که میگی دیگه کین😂 البته شخصیت اصلی ها رو یادم بود ولی بقیه رو واقعا حس کردم یه بار دیگه باید بخونم…

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Scroll to Top
به بالای صفحه بردن