مجیستریوم برج طلایی

بعد جنگ بزرگی ک به لطف فداکاری کال از بین رفت، کال و بقیه اماده ان بالاخره یه سال تحصیلی نرمال رو شروع کنن : سال طلایی، اخرین سال در مجیستریوم.

البته، تقریبا نرمال. گروه استاد روفوس، با برگردوندن نصف روح کال به خودش توسط ارون، تبدیل به یه گروه دونفره شده. کال و تامارا، ک از بخت بدشون، از اخر جلد قبل، اوضاع رابطه اشون خیلی معلوم نیست البته ارون نرفته، نه کامل، نه مثل قبل. هنوز بخشی از روحش درون کال وجود داره و فقط کال از این موضوع خبر داره، صدا ارون رو میشنوه، جوری ک انگار هیچوقت نرفته.

درکنار همه اینها، کال برای اولین بار بعد از درز شدن خبر حضور روح کنستانتین در او داره بین بچه ها حاضر میشه و خب، کسی انتظار نداره همه دربرابر این موضوع اوکی باشن؛

اما خب، ما ک بیکار نیستیم درباره سال تحصیلی نرمالشون بخونیم، اینجاست ک الکس طی یک حرکت جهادی به صورت بلعیده شده هرج و مرج، همراه با کلی از بلعیده شده ها ک به هرج و مرج فرستاده شده بودن برمیگرده و تهدید به نابودی همه چی میکنه.

تنها کاری که اعضای مجیس میتونن برای جلوگیری از این موضوع بکنن، گوش کردن به درخواست های مسخره الکسه.

این وسط، همه به کال امید دارن ک بتونه الکس رو نابود کنه، و ارون هم یه خواسته کوچیک، اما منطقی داره : یه بدن برای خودش!

اوضاع خیلی بده، نه کتابها، نه استاد ها هیچکس نمیدونه باید چیکار کنه. اما شاید کال و ارون، یواشکی بتونن یه راهی پیدا کنن …

خیله خب، این جلد، انصافا بهترین نبود، ولی در نوع خودش خوب بود. خیلی از بچه ها از پایانش گلایه میکردن که مثل مایکل وی انگار فقط میخواست تموم شه، ولی واقعا نسبت به مایکل سه هیچ جلو بود! باز حداقل کارایی که انجام دادن اونقدرا خارق العاده نبود، ینی هرچی بود قبلا هم انجام داده بودن. خداروشکر اینجا پسرم کال یهو نیمه خدایی چیزی نشد ( البته اگع از استاد روفوس بپرسید نظر دیگه ای داره ) و راستش، اونقدرها هم به نظرم سرهم بندی شده نبود. ولی خب، این چیزا سلیقه ایه و ما اینجا به همه سلیقه ها نهایت احترامو میذاریم.

اسم استاد روفوس اومد، درباره اشون صحبت کنیم: کلا من احترام زیادی برای اساتید در کتابها قائلم. مث استاد بندیکت توی سیاه تیغ. ولی استاد روفوس واقعا لجند بود. این حجم از قدرت و ابهت، واقعا صمیمانه دوستش دارم و بهش بیشترین احتراما رو میذارم و خواهم گذاشت.تمام مدتی که همه علیه کال بودن، ازش دفاع میکرد و هرطور که میتونست سعی میکرد اسمش رو پاک کنه، حتی اگه بخوایم بگیم همه اینا بیشتر بخاطر وجه خودش بوده.

کلا خیلی اون اخرا دلم براش سوخت، که براش سوال شده بود چیکار میکنه که دانش اموزاش هی این شکلی میشن 😂 بخصوص اونجایی که از روی حرکت هوک فهمید الکس واقعا الکس نیس و یه خبریه، ادم حس میکرد واقعا تبدیل شده به پدر دومشون 😂 حداقل توی این جلد، استاد روفوس از نقشه خبر داشت ( اولین بار!!)

کنار قضیه گی بودنش، که به نظرم خیلی شیرین بود، جوری که هربار بحث فرد مورد نظر میشد لبخند میزد 🥹 کلا خیلی ادم احساساتی تر از چیزی ک به نظر میومد بود. احساس نزدیکی ای که همیشه به الستر داشت، حتی اگه الستر نگاهشم نمیکرد، یا عشقی که به این سه کله پوک خودمون داشت، خلاصه که از هرجهت به جسپر حق میدم از همون اول میخواست توی گروه استاد روفوس باشه.

خیله خب، این جلد، انصافا بهترین نبود، ولی در نوع خودش خوب بود. خیلی از بچه ها از پایانش گلایه میکردن که مثل مایکل وی انگار فقط میخواست تموم شه، ولی واقعا نسبت به مایکل سه هیچ جلو بود! باز حداقل کارایی که انجام دادن اونقدرا خارق العاده نبود، ینی هرچی بود قبلا هم انجام داده بودن. خداروشکر اینجا پسرم کال یهو نیمه خدایی چیزی نشد ( البته اگع از استاد روفوس بپرسید نظر دیگه ای داره ) و راستش، اونقدرها هم به نظرم سرهم بندی شده نبود. ولی خب، این چیزا سلیقه ایه و ما اینجا به همه سلیقه ها نهایت احترامو میذاریم.

قضیه حضور یه بلعیده شده هرج و مرج یجورایی واضح بود، بس که قبلا گفتن هیچی تاحالا ازش نبوده و چقد ترسناکه و فلان، فقط من، همونطور ک قبلا هم گفته بودم، حدس میزدم این بلعیده شده ارون یا کال باشن. خیلی حدس قشنگی نبود ولی خب، فکر هم نمیکردم الکس بتونه برگرده. یچیز نسبتا مربوط هم بگم : من خیلی به این قضیه هرج و مرج و جوری که کار میکنه فک کردم، و به نظرم ایده اش از سیاه چاله های فضایی اومده. منظورم اینه که، دقیقا همونجوری کار میکنه. هرچی میره داخلش برنمیگرده، و کسی هم نمیدونه کجا میرن. همین. صرفا خواستم نظرمو بگم.

موضوع بعدی، حرفای مارکوس لعنتیه. جلد اول یه پیشبینی کرد و متاسفانه درست بود. بعد توی جلد، یادم نیس چند، برگشت به کال گفت اونی ک میخواد بکشتت بزرگترین ماکار زمانتونه. ایا منظورش ماوگریس ( یا یه همچین چیزی، تلفظش خیلی عجیب بود ) بود ؟؟ اگه اره، اصلا منطقی نیست. چون ماوگریس توی ذهن خود کال بود! و الکس میخواست بکشتش. اونموقع الکس حتی ماکار نبود! بعدشم که قدرتای ارون رو به دست اورد، نه کال. پس شاید، واقعا اون زمان ارون قوی ترین ماکار زمانه بوده. ولی خب اونوقت، قدرت که با خود جادو نمیاد، با تمرین میاد … میبینید؟ اصلا منطقی نیست، هیچ بخشیش با بعدی نمیخونه! باگ!

من هنوز این قضیه الکس رو اعصابمه. اوکی، میدونم رده سنی کتاب شاید اجازه نده پلن بدجنسانه دیگه ای بریزه، ولیییی، وقتی اینهمه چیز خفن دیگه توی مجموعه اتفاق افتاده، چرا نباید یه حرکت وحشتناک و اینا از الکس ببینیم؟ منظورم اینه که، خیلی مسخره بود! برام قصر درس کنید همه ببینن بترسن ؟؟؟ الکس چیه، یه ویلن توی کتاب شش ساله ها ؟؟ کاملا غیر قابل قبول از نظر من! این شاید بزرگترین ایراد کل مجموعه بود ( جز، قضیه دومین پیشبینی مارکوس البته )